چنار و توپراک در پارک هستند که چنار سعی می کنه که اونو ببوسه که احمد سر می رسه و می گه شربت بچه رو یادت رفته بود پس من اونو برات اوردم. بعد احمد توپراک رو می بره خونه و توپراک می گه که من فهمیدم که شربت رو بهونه کردی تا بیای پارک اما همه چیز بین من و چنار تموم شده. احمد طبق گفته پدر توپراک برای مادرش دستگاه دیالیز خریده و در اداره مغازه اش که یک نانوایی است دچار مشکل شده و اگر قرض هایش را ندهد ممکن است مغازه اش را از دست بدهد توپراک می خواهد حتما به او کمک کند اما او نمی پذیرد. از طرفی ازرا دارد خودش را به چنار نزدیکتر می کند و با او به استادیوم فوتبال می رود از طرفی زمرد می گوید که اول باید مانند یک دوست به چنار نزدیک شوی و اعتمادش را جلب کنی و بعد به بچه هایش نزدیک شوی تا کم کم دلش را به دست بیاوری. ازرا در استادیوم از خودشون عکس می گیره و به زمرد نشون می ده و زمرد کیف می کنه.
ریحان دوباره به شرکت برگشته و می بینه زمرد به اسم کمک به کودکان بی سرپرست کلی پول از کشور خارج کرده و زمرد می گه این کار با نظر چنار بوده و ریحان می گه دیگه بدون نظر من این کارها رو نکن.
از طرفی وقتی زمرد داشته در باره انتقال پول ها با وکیلش حرف می زده اقبال می فهمه و میگه بیچاره ات می کنم.
نظرات شما عزیزان: