جاده اسم منو فریاد میزنه ...
می گه امروز روز دل بریدنه...
کوله باری که پر از خاطره هاست ...
روی شونه های لرزون منه ...
پشت سر گذاشتن خاطره ها ...
همه ی عشقا و دلبستگی ها ...
خیلی سخته ولی چاره ندارم ...
جاده فریاد می زنه بیا ...
جاده آغوششو وا کرده برام ...
منتظر مونده که من باهاش بیام ...
قصه ی تلخ خداحافظی رو...
می خونم با اینکه بسته س لبام...
نظرات شما عزیزان: