بي تو مهتاب شبي باز از ان كو چه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق ديوانه كه بودم
در نهان خانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم امد كه شبي باهم از ان كوچه گذشتيم
پر گوشوديم و در ان خلوت دلخواسته گشتيم.
ساعتي بر لب ان جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
ادامه مطلب...
نظرات شما عزیزان: