چگونه فراموش کنم تورا که در تنم امید را به معجزه کاشته ای
چگونه صدانزنم تورا که نامت در دهانم تبلوراعجاز عصر شاعرانگیست.. مرا
این منم در بهاری سبز با مخاطبی نامعلوم
همان یار دیرین و همنوای نی محزونت
با کلامی پرتب و با دلی سراسر ابهام
وصف نمیکنم مهربانی ات را تاسهیمی نباشد در پرستشت
وتنها تا خود صبح به هوای بودنت غرق درعطریاس باشم
چندروزیست سردی هوا را به حساب سفر آخرت گذاشته ام
سفرت را هم به حساب تقدیر گذاشته ام
خوب که نگاه میکنم میبینم من در تردد این فصلها تو را مدام کم داشته ام
تو در کدام لحظه اوج پاکی ات را برمن باراندی و رفتی .. نمیدانم
تو در کدام روز چشم هایم را پاک کردی .. نمیدانم
چند باری در آغوش تو گریستم .. نمیدانم
چنین خاطرخواهی از کجا ازبرشدم .. نمیدانم
با این همه ندانسته ها خوب میدانم تو برای من تمام نمیشوی
حتی اگر ابرها باران را بهانه کنند و بازی فصل ها را در تنم جاری
دست های سردم را ببین :
نوید آمدنت در خواب هم گرمشان میکند!
نظرات شما عزیزان: