افسانـــ ـه

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 19 دی 1391 |

بی نگاهِ عشــ ـق مجنـ ـون نيز ليلايـ ـي نداشت
بـ ـي مقـ ـدس مريمـ ـي دنيا مسيحايي نداشت

بــ ـي تو اي شـ ـوق غزل‌آلوده‌يِ شبهـ ـ ـاي مـن
لحظه‌اي حتـ ـ ي دلم با مـ ـن هم‌آوايـ ـي نداشت

آنقدر خوبـ ـي كه در چشمان تو گـ ـ م مي‌شـ ـوم
كاش چشمـ ـان تو هم اينقـ ـدر زيبايـ ـي نداشت!

اين منـ ـم پنهانتريـ ـن افسانـ ـه‌يِ شبهـ ـاي تـ ـ ـو
آنكـ ــه در مهتـ ـاب باران شوقِ پيدايـ ـ ـي نداشت

در گريـ ــز از خلوت شبهـ ـ ـايِ بـ ـ ـي‌پايان خـــ ـود
بــي تو اما خوابِ چشمـ ـم هيچ لالايــ ـي نداشت

خواستـ ـم تا حــ ـرف خود را با غــ ـزل معنـا كنـــ ـم
زيــ ـر بارانِ نگــ ـاهت شعــ ـر معنايـــ ـي نـ ـداشت

پشت دريـ ـاهــ ـا اگر هــ ـم بود شهري هالـ
ـــه بود
قايقــ ـي مي‌ساختم آنجــ ـا كه دريايــ ـي نـ ـداشت

پشت پا مــ ـي‌زد ولـ ـي هرگـــ ـز نپرسيدم چــــــ ـرا
در پـــــ ـس ناكاميــ ــم تقديـــ ـر جاپايـــــ ـي نداشت

شعـــــ ـرهايم مي‌نوشتم دستهايــ ـم خستــ ــه بود
در شب باراني‌ات يك قطـ ـــ ـره خوانايــ ـي نداشت

ماه شب هم خويش مــ ـي‌آراست با تصويـ ـ رِ ابــ ـر
صورت مهتابــ ـي‌ات هرگــــ ـز خـ ـودآرايـ ـي نداشت

حرفهـــ ـاي رفتنت اينقــــ ـدر پنهانـــــــــ ـ ـ ـي نـ ــبود
يا اگــر هم بود ، حرفـ ـ ـي از نمي آيــ ـ ـ ـي نداشت

عشــ ـ ـق اگر ديــ ـروز روز از روز‌گــ ــارم محــ ـ ـو بود
در پـــ ـ ـ ـسِ امروز‌ها دیـــــ ـروز، فردايــ ـــي نداشت

بي تواما صـــ ـورت ايـ ـن عشـ ـق زيبايــ ـ ـي نداشت
چشمهايت بس كــ ــه زيبــ ـ ـا بود زيبايـ ـ ـ ـي نداشت

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 19 دی 1391 |
 
1- در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟

دختر : یعنی میشه فوق تخصص پزشکی بگیرم و زحمتام به حدر نره

پسر : یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال)

2- تو خیابون تنها راه میره سرش هم پایینه…

دختر : مهم نیست تو چه رشته ای داره تحصیل می کنه اما تو فکره که در مورد همه رشته ها تقریبا عالم شه.

پسر : اگر رشته تحصیلیش تجربی باشه همش داره در مورد ریز به ریز اجزای بدن ملت فکر میکنه.
و اگه ریاضی باشه معادله ان (n) مجهولی رو ذهنی حل می کنه و زمان بندی


3- تو مغازه لباس فروشی…

دختر : دنبال زیباترین لباس میگرده که از خریدش راضی باشه قشنگ چرخشو میزنه و بعد خرید میکنه آخرشم از چیزی که خریده چندان راضی نیست چون دنبال بهتریناست و دیدش مثه پسرا کوته نیست که به کم قانع هستن.

پسر : لباسهای زشت رو سری انتخاب میکنه که سری برسه سر قرار نکنه دیر کنه و طرف بره انقد که یادش میره بقیه پولشو پس بگیره.

4- وقتی از یکی بدشون بیاد…

دختر : سعی میکنه طرفو نبینه یا بی محلش میکنه.

پسر : تمام تلاششو میکنه آبروی طرفو ببره و ضایعش کنه.

5- وقتی با دوستاش تو خیابون را ه میره (دوستاش هم جنسشن)…

دختر : می چسبن به هم تازه بعضیهاشون هم دست همو می گیرن با صدای آروم غیبت می کنن یا در مورد لوازم آرایش جدیدی که خریدن حرف می زنن یا در مورد درس و فعالیت های علمی بحث میکنن.

پسر : با ۲۰ سانت فاصله کنار هم حرکت میکنن و در مورد مسایل بی خود بحث می کنن.

6- اگه بعد از مدتی هم رو ببینن…

دختر : تا همدیگرو میبینن یه احوالپرسی گرمی میکنن بعدشم آمار بقیه رو از همدیگه میگیرن که از حال دوستای دیگشون با خبر شن(انقد که مهربونن)

پسر : مهم نیست چند وقته هم دیگرو ندیدن فقط با یه سلام و خوبی بعدشم میگن خداحافظ(انقد که بی احساسن)

7- وقتی می رن کتابخونه…

دختر : دنبال کتابای باحال میگرده که پر از هیجان باشه و جدیدترین کتابهای علمی که همیشه بروز باشه.

پسر : تو لیست کتابا کتابای مثلا علمی رو پیدا میکنن و بعد ریز به ریز مطالعش میکنن و اگه چیزیم ازشون بپرسی مثه بلبل جوابتو میدن
یا فقط رمان عشقی میخونن که مثلا مخ زدنشون بهتر شه

8- وقتی بحث درس و کنکور میاد وسط…

دختر : روزی ۵ ساعت درس میخونه و آخرش یه رشته ی خوب جای خوب قبول میشه و سعی میکنه درس رو به خدمت خودش در بیاره(ماشالاه هوش دخترا زیاده)

پسر : روزی ۲۹ ساعت مطالعه میکنه و آخرشم گند میزنه بعد میگه من میخوام برم سربازی مردو چه به درس و مشق میخوام در خدمت جامعه باشم.

9- وقتی می خوان ورزش کنن…

دختر : با یه لباس راحت میان پارک یکم تند راه میرن تا هوای پارک رو استشمام کنن بعدشم میرن باشگاه و با تمرین خودشونو ورزیده تر میکنن.

پسر : خودشو میکشه که تیپ بزنه بعدش میره تو پارکا ول میچرخه که شاید بتونه مخ یکی این دخترای که صبحا میان ورزش رو بزنه

10- وقتی تو خیابون یک ماشین آخرین سیستم و اسپورت می بینن…

دختر : میگه ایول عجب ماشینیه!مبارک صاحبش.

پسر : با حسرت نگاه میکنه بعد اگه رانندش دختر باشه خودشونو میندازن جلوی ماشین تا شاید فرجی شه
 
نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 19 دی 1391 |
بی‌ بی‌ سی چندی پیش در یک گزارش از آلیس در سرزمین عجایب رمزگشایی کرده و نوشته در این رمان مصرف مواد مخدر را ترویج شده و آلیس در موقعیت های مختلف از مواد استفاده کرده و ... استدلال هم این بوده که در زمان نگارش رمان، تریاک، ممنوع نبوده است.
حالا ما چهره واقعی شخصیتهای کارتونی به ظاهر دلربا و دوست‌ داشتنی اما در باطن کثیف و بد طینت و زشت سیرت را برای شما کاربران محترم میکنیم. بر این اساس تمامی این شخصیت ها تا اطلاع ثانوی ممنوع التصویر هستند بجز نمایش در شبکه ورزش و رادیو پیام!

 

شخصیت کارتونی

جرم

توضیحات

هاچ زنبور عسل

کلاهبردار

نامبرده با مظلوم​نمایی و به بهانه پیداکردن مادرش، سال​ها ملت را تیغ می​زده است. او و مادرش هم اکنون تحت تعقیب هستند.

لوک خوش شانس

قاچاق اسلحه

-

شنل قرمزی

اغواگر خیابانی

وی علاوه بر فریب پسران پولدار صاحب پورشه در نقاظ شمال شهر، با جین شارپ هم رابطه داشته است.

پت و مت

جاسوس هسته‌ای و عامل هرمی

ضمن ایجاد شبکه های جاسوسی فوق پیشرفته در کشورهای در حال توسعه، با راهاندازی شرکتهای هرمی پول هنگفتی به جیب زدهاند و در حال حاضر مفقود هستند.

الفی اتکینز

اعتیاد به شیشه و خودکشی

نامبرده به علت اعتیاد شدید پدر و نبودن سایه مهربان مادر بر سرش، به منجلاب مواد فرو رفت و بعد از سه بار خودسوزی، بالاخره دستگیر شد.

پت پستچی

دختر بدبخت​کن

نامبرده در حال حاضر از از کلیه پست​های دولتی منفصل شده و به علت شکایت 32 زن و 11 پیرزن به خاطر سوء استفاده، در زندان آب خنک می​خورد.

دکتر ارنست

جاعل

وی که دیپلم ردی است با جعل مدرک دکترا، سالها به طبابت پرداخت و بیماران زیادی را به کام مرگ فرستاد و پس از فرار به جزیره، هرگز به دام نیافتاد.

نیک و نیکو

تیم زورگیر

این دو شرور بد سابقه با ظاهری فریبنده، اقدام به زورگیری از دختران جوان می​کردند و اکنون تحت تعقیب اینترپل هستند.

سند باد

جاسوس ام آی سیکس

بیش از 11 سال با تغییر چهره و سفر به مناطق مختلف در خدمت دستگاه​های جاسوسی بود و هنوز هم هست. البته شیلا همدست و مخبر اطلاعات او در یک حادثه رانندگی جان باخت.

چوبین

انرژی درمانی

وی با برگزاری دوره​های انرژی درمانی، بیش از 40 زن و مرد را مورد سوء استفاده قرار داد و دست آخر غیب شد.

جودی آبوت

وبلاگ نویس

با انتشار مطالب خلاف واقعیت و ایجاد سیاه​نمایی، کار دست خودش داد.

شیپور چی

مواد فروش

عضو ارشد باند مخوف سیا سگدست و دارای سابقه 6بار بازداشت به جرم تولید و توزیع مواد مخدر تریاک. او اکنون متواری است.

ایی​کیو سان

کف بین

انجام اعمال خارق العاده و اغفال جوانان بویژه افراد کچل. شیوه او کف بینی از طریق مشاهده آینده در کف کله کچلان بوده است.

پرین

تشویش اذهان عمومی

او از معروف ترین چهره​های جنبش فمینیست است که با سفر به نقاط مختلف، به تشویش اذهان عمومی پرداخته و با فال قهوه، خانواده​های زیادی را متلاشی کرده است. نامبرده اکنون به جزیره ناشناخته تبعید شده است.

شازده کوچولو

رمال

او علاوه بر اغفال دختران جوان با جریان انحرافی نیز روابط پنهانی داشته است که به دلیل مسافرت به مریخ پرونده او مفتوح است.

دختری به نام نل

طراح سایت​های مستهجن

از فعالان سایبری و طراح سایت​های مستهجن در قالب همسریابی اینترنتی.

مارکوپولو

مفسد فی الارض

با ول گردی و ایجاد فساد بویژه از طریق عشوه​گری، خانواده​های زیادی را به خاک سیاه نشاند.

دختر کبریت فروش

جرم سیاسی

جزئیات پرونده او به دلیل کامل نشدن مراحل بازپرسی غیر قابل انتشار است.

ملوان زبل

قاچاقچی سوخت

با استفاده از کارت سوخت تاکسی​ها، بنزین ایرانی را به امارات ترانزیت می​کرده است.

گوش مروارید

پول شویی

با تاسیس یک شرکت صوری و دلالی دلار و ارز، اقدام به پولشویی می​کرده که به خاطر نبود مدارک محکمه پسند، هنوز صاف صاف می​گردد و به ریش ما می​خندد.

لوله پاک کن

نصاب ماهواره

در هیبت پاک​کردن لوله​های بخاری، زیر قیمت دیش نصب می​کرده و یا ماهواره​های خراب شده در عملیات​ضربتی را تعمیر می​کرده است.نامبرده در یکی از شیفت شب​های کاری​اش، سقوط کرد و سقط شد.

بلفی و لی​لی بیت

باند قاچاق انسان

بیشتر برای کشورهای عربی حاشیه خلیح فارس دختران زیر 20 سال را قاچاق می​کرده​اند.

خاله ریزه

صاحب خانه فساد

-

پدر پسر شجاع

عرفان حلقه

با سوء استفاده از اعتماد همسایه​ها و اهالی محل، مدعی ارتباط با جن و پری بوده و ارتباط کیهانی و طب سوزنی بوده و با تشییل کلوپ اعضای حلقه، مبالغ هنگفتی سوء استفاده کرده و متواری است.

گربه نره

اختلاس

با خرید و فروش صوری سکه، علاوه بر ایجاد التهاب اقتصادی، نظام بانکی را نیز دچار مشکل کرده و بزرگترین اختلاس سکه​ای دنیا را رقم زده است. او به قطب جنوب فرار کرده است.

بارپاپاپا

جنگ نرم

بدون شرح

شرک

اغفال دختران

با جراحی پلاستیک و بوتاکس فراوان، و دارابودن چهره​ای فوق جذاب، به اغفال بیش از 734 دختر از 43 کشور جهان پرداخته است.

آقای تناردیه

فساد مالی

عدم پرداخت مالیات، احتکار، کم فروشی و غش در معامله بویژه ارائه غذای فاسد به مشتریان و خدمات بد به مسافران

پلنگ صورتی

برانداز

طراحی و مشارکت در براندازی های رنگین

سیندرلا

فساد اخلاقی

رقص و آواز در ملاء عام و عامل تصادفات خیابانی. سه بار توسط گشت های ارشاد دستگیر و با تعهد آزاد شده اما در حال حاضر در دارالتادیب زنان، به آموزش موسیقی برای بانوان خلافکار مشغول است.

تن تن

روزنامه نگار

-

گوریل انگوری

ارتباط با شبکه​های ماهواره​ای

ضمن تبلیغ داروهای غیر مجاز با شبکه​های ماهواره​ای نیز ارتباط مشکوک داشته است.

لوسی​میل

هکر

همکاری با آسانژ در پرونده او ثبت شده است.

آن شرلی

کف زن(کیف قاب)

با حضور در اماکن عمومی شلوغ و طرح دوستی کیف و جیب خانم​ها را می​زند. هنوز دستگیر نشده و روزانه بیش از 400هزار تومان درآمد دارد و پاتوقش متروی تهران - کرج عنوان شده.

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 17 دی 1391 |

کیف مدرسه را گوشه ای پرت کردو به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود، رفت...

چند سکه بیشتر نداشت...با این حال آن ها را برداشت وراهی شد...

وارد مغازه شد با ذوق گفت :

_ببخشید یه کمربند می خواستم . آخه فردا تولد بابامه.

_به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ،

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .

فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه...


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 17 دی 1391 |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | شنبه 16 دی 1391 |

گارسون : چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
 مشتری : لطفا یک چای !
گارسون : چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟ 
مشتری: سیلان لطفا
گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا
گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر غلیظ شده لطفا
 گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟
مشتری: لطفا شیر گاو.
 گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟
مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم بهتره
 گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟
مشتری: با شکر
 گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟
مشتری: با شکر نیشکر لطفا
 گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟
مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید
گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟
مشتری: آب معدنی
 گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟
مشتری:
ای بمیـــــــــــری الهــــــــی!!
 ترجیح میدم از تشنگی بمیرم فقط به شرط اینکه تو خفه شی و گورتو گم کنی

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 14 دی 1391 |

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم:
تنهاییت برای من …
غصه هایت برای من …
همه بغضها و اشکهایت برای من ...
بخند برایم بخند...
آنقدر بلند...
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…
صدای همیشه خوب بودنت را...
دلم برایت تنگ شده...
آهـــــــــــــای تو ...

 

"دوستت دارم"

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 12 دی 1391 |

                       سلام به همه ی شما دوستای گلم

                       سال نوی میلادی رو به تک تکتون تبریک میگم مخصوصا

                                به ارمنی ها و مسیحی های عزیزی که چه

                 در ایران و چه در خارج از کشور الان دارن این مطلب رو می خونن.

                          امیدوارم امسال بابانوئل واستون به جای کادوی زیبا

                                                تقدیر زیبا هدیه بیاره ...

                                                 یک دنیا خوشبختی

                                                    یک عشق الهی

                                                   یک عمر سلامتی

                                               یک بغل آرزوهای رنگی

                                        یک کریسمس سرشار از شادی

                                    یک سال پراز موفقیت و اتفاقای خوب

                                                    و از همه مهمتر

                                           یه دل آسمونیه همیشه پاک

                                   تقدیر خوب رو الان نمی تونین حس کنین

                           اما در آینده می فهمین بهترین آرزو رو براتون داشتم.

                                                دوستون دارم...

                       مواظب خودتون باشین...به خدا میسپارمتون...

                                      

 

                                                           

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 10 دی 1391 |

اگه وقتی می خنده خوشگل تر میشه...

اگه لباسش خیلی بهش اومده...

اگه خطش محشره...

اگه صداش بی نظیره...

اگه ازبودن در کنارش لذت می برید...

اگه بتون آرامش میده حتی از پشت تلفن...

اگه خیلی راحت میتونه غافل گیرتون کنه...

اگه دوست دارین سربه سرش بذارین که بهتون بگه دیوونه...

اگه بهش میگین رفتم که نرو رفتنش رو بشنوین...

اگه مهربونه...اگه ماهه...اگه خوبه...

اگه دستای گرمشو دوست دارین...

اگه دوست دارین سر روشونه هاش بذارین...

اگه واقعا می خواینش...

اگه دوستش دارین...

پس بهش بگین...بخدا دیر میشه ها...


 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 10 دی 1391 |

بغض هایت را برای خودت نگهدار ، گاهی ” سبک ” نشوی ” سنگین ” تری . . .

....

 

” دل ”
اتفاقی ترین اشتباه دنیاست !
بسته میشود آنجا که نباید ؛ کنده میشود از جایی که نباید . . .

....

همه مرا به خنده های باصدا می شناسند ؛
این بالش بیچاره ، به گریه های بی صدا . . .

....

از اینجا احمق بودنت شروع میشود.وقتی موجود دیگری را بیشتر از خودت دوست داری . . .

....

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست ، بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبور میشی آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی

....

 

من به هیچ دردی نمی خورم . . .
این درد ها هستند که چپ و راست به من می خورند . . .

....

یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم ،به هرحال ممنون از مشتت . . .

....

آهسته گفت : ” خدا نگهدارت ”
در را بست و رفت . . .
آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشان را به گردن ” خدا ” می اندازند !

....

 

کاش همون طور که از شکستن تکه ای شیشه برمیگردی و نگاش می کنی. . .

وقتی دل منو شکستی برمی گشتی فقط نیم نگاهی می کردی. . .

....

نه به پدرم رفته ام !
نه به مادرم !
من چندیست . . .
بر باد رفته ام !

....

ساعتها به این می‌ اندیشم که چرا زنده ام هنوز ؟ مگر نگفته بودم که بی تو می‌ میرم ؟ خدا یادش رفته است مرا بکشد یا تو قرار است برگردی ؟

....

این عشق برای من هیچ نداشت ، اما گلهای بالشم را “باغبان ” خوبی بود اشک های هر شب من . . .

....

مدتیــــست دلم شکســــته از همان جای قبلـی … !
کاش میشد آخر اسمــت نقطه گذاشت تا دیگر شــــروع نشوی … !
کاش میشـــــــد فریاد بزنم : “ پایــــــان ”
دلم خیـــــــلی گرفته اســـت…
اینجا نمیتـــــوان به کسی نزدیـــــــک شـــــــد…
آدمهـــا از دور دوست داشتــــنی ترنــــد…

....

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

ازدوستی شکستو

از سادگی خیانت...

....

هرکس جای من بود می برید...اما من هنوز هم می دوز.م...چشم امید به راه...

....

وقتی دلم رو شکستی احساس کردم بیشتر دوست دارم...

چون حالا دلم چند تیکه داره که هرکدوم جداگونه تورو دوست داره

.... 

تو کیستی ؟ هان ؟
یادم آمد !
تو همانی که روزی با پاهایت آمدی و نماندی و رفتی !
و من . . .
من همانم که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندم . . .

....

 

اگر باشی عذاب میکشم ، اگه نباشی تمام درد های این دنیا را میکشم . وای که هم بودنت ، هم نبودنت مرا عذاب میدهد . وای بر من . من را چه می شود و چه شده است . باید کمی با خودم خلوت کنم . راستی خلوت من را کسی ندیده است .

....

برای شکستن من یه اخم کافیه ، نیازی به فریادت نیست ، واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه ،نیازی به قهر نیست ، برای مردنم حرف رفتنت کافیه ، نیازی به انجامش نیست . . .


 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 8 دی 1391 |

نیمکتِ با هم بودنمان تنهاست؛
من، دل نشستن ندارم؛
تو، دلیل نشستن ...!


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 8 دی 1391 |

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 8 دی 1391 |

בخـتــَــر ڪـ*ﮧ بــآشے میـבونـــے اَوّلــــیـטּ عِشــق زنـבگیـتــ پـــِבرتـــ*ﮧ

בخـتــَــر ڪـ*ﮧ بــآشے میـבونـــے مُحکــَم تــَریـטּ پَنــآهگــاه בنیــآ آغــوشِـ گــَرمـِ پـــِבرتـــ*ﮧ

בخـتــَــر ڪـ*ﮧ بــآشے میـבونــے مــَرבانـــ*ﮧ تـَریـטּ בستـــــے ڪـ*ﮧ مـیتونے تـ ـو בستـِـت بگیـــریو בیگـ*ﮧ اَز هـــیچے نَتــَرسے בســــتاے گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِבرتـــ*ﮧ

בخـتــَــر ڪـ*ﮧ بــآشے میـבونــے هـَـــمـ*ﮧ ے בنیــا پـבرتــﮧ

בخـتــَــر ڪـ*ﮧ بــآشے میـבونــے هَر ڪُـجاے בنیـا هَمـ بـــآشے چــ*ﮧ بـاشـ*ﮧ چـــ*ﮧ نَبــاشـﮧ قَویتــریـטּ فِرشتــــ*ﮧ ے نِگهبـــاטּ پـــِבرتـــ*ﮧ

 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 7 دی 1391 |

                              براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست

 

 
براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،

 

 

چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم

 

 

براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود

 

 

مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست

 

 

نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم

 

 

و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم


مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 6 دی 1391 |

ز تمــــــــــــــ ـ ـام بودنـ ـ ـی هـــــــ ـ ـا تو یکـــــــــــــــ ـ ـی ازآن مـــــــــــــــــ ـ ـن بـ ـاش

                                            کـــــــــــ ـ ـه بــ ـه غیـــــــــــ ـ ـرباتو بـــــــــ ـ ـودن دلــــــــــــــ ـ ـم آرزو نـــــــــــ ـ ـدارد

              

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 30 آذر 1391 |

برای دل من همیشه "تو" خواهی ماند...

حتی اگر مخاطب تمامی نوشته هایم "او" شوند...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 30 آذر 1391 |

می دونی بزرگترین درد دنیا چیه؟؟؟

این که بدونی بزرگترین پناهت یه پناه دیگه هم داره...

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

نیمکتِ با هم بودنمان تنهاست؛

من، دل نشستن ندارم؛

تو، دلیل نشستن باش ...!


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

 تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت www.WeblogBartar.com تصاویر زیباسازی وبلاگ و سایت

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | شنبه 25 آذر 1391 |

http://www.kocholo.org/img/images/f4b0xhsibjdy86tqztir.jpg

 
قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

 

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.

 

قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

 

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

 

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

 

قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

 
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...

 
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...

آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 24 آذر 1391 |

                                                   آدمک آخـــــ ــر دنیـــــ ـاست بخنــــ ـ ــد

                                                                          آدمک مرگ همیــــــ ـ ـن جاست بخنـــ ـ ــد

                                                   دست خطــــ ـی که تورا عاشــ ـ ـق کرد

                                                                           شوخــــ ـی کاغـــــ ـ ـذی ماست بخنـــ ـ ــد

                                                   آدمک مست نشــــ ـوی گریــ ـه کنـــ ـی

                                                                           کـــــ ـ ـل دنیـــــ ـا سـ ـراب است بخنـــ ـ ــد

                                                   آن خــــ ـ ـدایـ ـی کـ ـه بزرگش خوانــ ـی

                                                                           بــ ـه خـ ـدا مثـ ـل تو تنهـــ ـاست بخنـــ ـ ــد

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 23 آذر 1391 |

سهم من از شب یلدا شاید…
قصه ای از غصه و انار سرخی که پر از دلتنگی ست...
غم هایم بلند همانند شب یلداست...

!...یلدایت مبارک...!


امشب جایی نری میخوام بشمرمت

جوجو یلدات مبارک


یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست...

شب یلدا مبارک!


                                                   باور به نور و روشنایی است
                                                  که شام تیره ،از دل شب یلدا
                                         جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد
                                                       
       یلدایتان مبارک


تو میری و من فقط نگاهت می کنم ، تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم ، بی تو یک عمر

فرصت برای گریستن دارم ، اما برای دیدن تو همین یک لحظه باقیست ،

تا یلدایی دیگر انتظارت را خواهم کشید . . .


چند ساعت بیشتر به آخر پاییز نمونده، جوجه هاتو شمردی عایا!؟


روی گل شما به سرخی انار ، شب شما به شیرینی هندوانه ، خندتون مانند پسته و

 عمرتون به بلندی یلدا .

شب یلدا مبارک


هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی
روزهایتان پر فروغ
شبهایتان ستاره باران!

 


                   میان دوستان افتاده ای تک / رخت هندونه ،زلفت عین پشمک!
                      برایت می زنم اینک پیامک / شب یلدای تو ای گل! مبارک!


 

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را

باید جشن گرفت

 یلدایتان مبارک.


                           شب یلدا کنار یار بودی
                                                                 به او دلبسته و بیمار بودی
                            شپش هایش گرفتی از سر شب
                                                                 تو ِ نادان مگر بیکار بودی؟


تنها چند دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛

 ولى با هم بودن است که آن را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار شده است.


شب یلدا عزیزه هندوانه

اگرچه ترش و لیزه هندوانه !

بهایش را چو پرسیدم ز یارو

بگفتا هیس ! جیزّه هندوانه !


فریاد کشیده هر دو جیبم جانسوز / با دیدن نرخ هندوانه دیروز

یلدا تو کمی دیر تر امسال بیا / یارانه برای تو ندادند هنوز !


قیمت پماد سوختگی شب یلدا(چله)خیلی خیلی بالا میره..

  اگه نگرفتی زود تر بخرش

شاید هندوانه ای که گرفتی سفید در بیاد هااا
اون وقت لازمت میشه!!!


 

رفتم شب یلدا به سراغ حافظ / تا حال مرا کند برایم محرز

گفتم که شود بهتر از این احوالم ؟ / دیوان به زبان آمد و گفتا هرگز !


آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!

بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی

بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی

بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی

فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟

جوجه ها را بعدا با هم میشماریم  . . .


با سلام، اگر در صحت و سلامت به سر می برید،

لطفا به این شماره پیامک خالی بفرستید

طرح سر شماری جوجه های آخر پاییز!


آری امشب شب یلدا است.....
شب فال.....
شب عشق.....
شب هندوانه.....
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک


من بلندای شب یلدا را
تا خود صبح شکیبا بودم
شب شوریده ی بی فردا را
با خیال تو به فردا کردم
چه شبی بود !؟
عجب زجری بود !؟
غم آن شب که شب یلدا بود...


شب یلداست
دلم در خواب پروانه شدن بود
ولی افسوس
دلم در اوج رفتن روبه شمعی سوخت و من نالان
کنار سفره ای از عشق خالی ...
شبی مایوس و سرگردان دارم امشب...


تو خوبی

تو گلی

عزیزمی

خیلی دوست دارم

زندگی منی

...

اینم از هندونه ی شب یلدا...بذارش تو یخچال خنک شه


                سلامـــــــــــــــــــ دوستــــــای خوبـــــــــــــــــــم

             شب چلتون پرستاره و به یا موندنــــــــــــــی

                   

                                                     

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

گاهی 

 

حس میکنم روی دست خدا مانده ام!!

 

خسته اش کرده ام...

خودش هم نمیداند با من چه کند!!

 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

دلتنگی...
 
دلتنگي نه با قلم نوشته مي شود،

نه با دکمه های ســــــرد کيبورد ....

دلتنگي را با اشک مي نويسند!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

کافیست کسی اسمم را صدا بزند...

بعد از اسمم ویرگول بگذارد..!

کمی مکث کند و بگوید:خوبی؟؟!

آن وقت هیچ نمی گویم ...

فقط از گریه منفجر می شوم!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

           دیگــر نـه از حــادثــه خبـــرى هسـت...
                               

                             و نــه از اعجــاز چشــم هـــاى آشنــا ...
 

   از دلتنگــى هـــایــم كــه بگــذریــم ،
                

                      تنهـــایــى تنهـــا اتفـــاق ایــن روزهـــاى مــن اسـت!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

کجایی ؟؟!

        کجایی ؟؟!

                کجایی ؟؟!

                           کجایی ؟؟!

                                کجایی ؟؟!

 

نذار تنها بمونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم..!

نمی خوام !!

           نمی خوام !!

                      نمی خوام !!

      از این دوری بخونم...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

در آتش رهایم ، خدا شاهد است !

به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !

شب است و دل و بیکسی ، وای من !

به درد آشنایم ، خدا شاهد است !

دگر صبر و تابی ، دگر طاقتی

نمانده برایم ، خدا شاهد است !

دلم میگدازد در آتش ، دریغ !

به غم همنوایم ، خدا شاهد است !

شکسته است آیینه های مرا

غم دیر پایم ، خدا شاهد است !

رسیده است تا نا کجا ، نا کجا

طنین صدایم ، خدا شاهد است !

بگو جان ما را ز غم چاره چیست ؟

اسیر بلایم ، خدا شاهد است !

به شعر غریبم به شبهای غم

ترا میسرایم ، خدا شاهد است !


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

                          تنها نشسته ام...

            چای مینوشم، و بغض می کنم !
                                              

              هیچکس مرا به یاد نمی آورد !
 
      این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !

                                 و من ...

        
  حتی آرزوی یکی نبودم ...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |


گاهی دلم می خواهد همه چیز تار و خاکستری نباشد ...

سفید باشد... یا حداقل آبی...

گوش هایم را بگیرم و آرام آرام پیش روم...

دلم یک حس سرد می خواهد...

مثل وقتی که سرت را زیر آب می کنی و همه چیز در کندی زمان

و آبی مکان پیش می رود...

آرام آرام...

دلم آرامش می خواهد...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق
بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !
آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟
تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟
تو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق
نمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومه
عاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !
نزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستاره
اون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو بر گردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

                        انتظــــــار تو کشیدم تا کـــــه برگردی دوبــــــاره

در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستـم

                        زیــــــر بــــــارون جدایـــی با خیــــال تو نشستم

پشت شیشه روز وشب،دل به بارون میسپارم

                         من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

انتظـــــــــار با تو بودن منـــو از پا درمیـــــاره
                        

                        ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام ببــــاره

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم ..

می خوام بگم تو دنیای منی ..

می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..

می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

می خوام بگم شدی مجنون عشقم

می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !

می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه!!

می خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …

می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …

می خوام بگم مثل خرابه های بم خرابتم …

می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!

می خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !!

می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

در ایـن خــانه ی متــــــــــروکــه ی ویران را کســـی دیگر نمی کوبـــــــــد
کســــی دیگر نمی پرسد چرا تنــــــــهای تنـــــهایـــــــــــــم
و من چون شـمـــــع می ســـــــوزم
و دیگر هیـــــچ چیز از من نــــمی مانـد
و من گریان و نالانــــــــــم
و مــــن تنــــــــهای تنــــــــهایم
درون کلبــه ی خــــامــــــوش خویش اما
کســــی حال من غمـــــگین نمـــــی پرســـد
و من دریای پر اشـــــــــکم که طـــــوفـــــانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش ، امـــــا
کســــی حال من تنــــــها نمی پرسد
و من چون تــک درخت زرد پاییـــزم
که هر دم با نسیمــــــــی می شود برگی جـــــدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمـــــــی مانـــــــد...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | دو شنبه 20 آذر 1391 |

اتل متل توتوله
این
پسره سوسوله

موهاش همیشه سیخه
نگاش همیشه میخه
 

چت میکنه همیشه
بی مخ زدن؟نمیشه

پول از خودش نداره
باباش رو قال میذاره

دی اند جیشو میپوشه
میشینه بعد یه گوشه

زنگ میزنه به دافشمیبنده هی به نافش

که من دوست میدارم
تاج سرم میذارم

صورت رو کردی میک آپ
بیا بریم کافی شاپ

تو کافی شاپ،می خنده
همش خالی میبنده

بهم میگن خدایی!
چقدر بابا بلائی!

همه رو من حریفم
میذارم توی کیفم

هزارتا داف فدامن
منتظر یه نامن

ولی تویی نگارم
برات برنامه دارم

اگه مشکل نداری
میام به خواستگاری!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | دو شنبه 20 آذر 1391 |

1- اول از همه این که یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.

2- حتما حتما حتما ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار .بهش عمل کنید وگرنه ترشیدنتون پای خودتونه.

3- همیشه در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم.

4- سن ازدواج رو بیارین پایین همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.

5- تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید. اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید(آویزون نشینااااااا...از من گفتن بود).

6- دعای باز شدن بخت رو دور گردنتون آویزون کنید،خیلی مفیده ها...حتما امتحان کنید. یه وقت کتابشو دور گردنتون آویزون نکنیدا که گردن لطیفتون کج می‌شه بعدشم همون قضیه ترشیدگی و...

7- پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.

8- رو شکل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، اینو از من داشتخ باشین(پسرهای خوشگل، هستن دچار مشکل...!)

9- توی اجتماع بر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست کنید، همینا هستن که شادوماد می‌سازن واستون.

10- یه کم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و کرم شب و روز و ماسک خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید.مثلا موهاتونو شدخ هفته ای یه بار شونه کنین...آرایش پیش کشتون.

11- در پوشش دقت کنید، لباس چسب و کوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می کنه، یه پوشش سنگین و اندکی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه(حالا نمیگم پادر چاقچور کنین و روبنده بزنین فقط سنگین باشن.

12- مهمون که میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی کنید، با پسرای مهمونتون خوش و بش کنین و سعی کنید در چشم مامانشون (ترجیحا باباشون) ملوس به نظر بیاین. خلاصه یه چشمه بیاین که بعـــــــله ما هم هستیم.

13- سعی کنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره که مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد که دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه...

14- تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید، در حرکات و سکناتتون این نظر رو تایید کنید و دنبالشو بگیرید(خیره سر نباشینا...اونجوری شوهر گیرتون نمیاد).

15- بلاخره اگه خدای نکرده می‌خواین جزو اون یک میلیون و هفت صد هزار دختر بی شوهر نباشید (تازه اگه همه پسرای این مملکت دوماد شن، که نمی شن(زرنگ تر از این حرفان)) هر چی دارید، رو کنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم کمالات و هنر مندیاتتونه(البته اگه چیزی تو چنته دارین).

16- و اینو بگم که از هیچ دوره زندگیتون به اندازه وقتی که با نامزد محبوبتون زیر سایه درخت توی یه پارک خلوت دارید لذت نخواهید برد، حالا به بعدنش کار ندارم(پس برای رسیدن بهاون لحظه نهایت تلاشتون و بکنین).

17- ...و آخرین توصیه اینکه عوض اینکه توی جریانات عشقی خیابونی و زودگذر غرق بشید و مثل کبک سرتونو زیر برف کنید یه خورده به فکر زندگی آینده‌تون بشید و اینقدر از این دست به اون دست نرید چون کثیف می‌شید، می پکید، حتی مکان داره کپک بزنید...

در آخر باید بگم اگه تونستین مورد مناسبی و تور کنین واسم دعا کنین که این همه راهنماییتون کردم

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | دو شنبه 20 آذر 1391 |

خــــــــــבایـا . . . ! کــآش مـےشــُב جــآے مـَטּ بــآشے تـــآ بــבآنے کـ _ چــه حـسـے בارב . . . وقتــے בلمــ بــراے _ کـسـے مـِثل _ تـــو تــَنـگـــ مےشــوב . . .

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | دو شنبه 20 آذر 1391 |

چـرا مـن بـاید دنـبـال تــو بـگـردم...؟ نـمی شـود تـو پـیـدایـم کـنی...؟

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | دو شنبه 20 آذر 1391 |

مُتَنَفِرَمْ اَزْ اِنْسآטּْ هآیےْ کِهـ دیوآرِ بُلَنْدَتْ رآ مےْ بینَنْدْ ، ولےْ بهـ دُنْبآلِ هَمآטּْ آجُرِ لَق دیوآرَتْ هَسْتَنْدْ کِهـ . . . تُو رآ فُروْ بریزَنْدْ . . . تآ تُو رآ اِنْکآرْ کُنَنَدْ . . . وَ اَزْ رُویَتْ رَدْ شَوَنْدْ . .

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | دو شنبه 20 آذر 1391 |

عشـقهایـتـ را مثــل کانــال تلوزیوטּ عوض میکنے

و افتخار میکنےڪـﮧ " عشق " برایت اینچیـטּ اَســت!

و مـטּ میخـندمـ به برنـامه هایـی ڪـﮧ هیـچ ڪَدامشــاטּ " ارزش " دیدטּ ندارنـد!

آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن