افسانـــ ـه

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 19 دی 1391 |

بی نگاهِ عشــ ـق مجنـ ـون نيز ليلايـ ـي نداشت
بـ ـي مقـ ـدس مريمـ ـي دنيا مسيحايي نداشت

بــ ـي تو اي شـ ـوق غزل‌آلوده‌يِ شبهـ ـ ـاي مـن
لحظه‌اي حتـ ـ ي دلم با مـ ـن هم‌آوايـ ـي نداشت

آنقدر خوبـ ـي كه در چشمان تو گـ ـ م مي‌شـ ـوم
كاش چشمـ ـان تو هم اينقـ ـدر زيبايـ ـي نداشت!

اين منـ ـم پنهانتريـ ـن افسانـ ـه‌يِ شبهـ ـاي تـ ـ ـو
آنكـ ــه در مهتـ ـاب باران شوقِ پيدايـ ـ ـي نداشت

در گريـ ــز از خلوت شبهـ ـ ـايِ بـ ـ ـي‌پايان خـــ ـود
بــي تو اما خوابِ چشمـ ـم هيچ لالايــ ـي نداشت

خواستـ ـم تا حــ ـرف خود را با غــ ـزل معنـا كنـــ ـم
زيــ ـر بارانِ نگــ ـاهت شعــ ـر معنايـــ ـي نـ ـداشت

پشت دريـ ـاهــ ـا اگر هــ ـم بود شهري هالـ
ـــه بود
قايقــ ـي مي‌ساختم آنجــ ـا كه دريايــ ـي نـ ـداشت

پشت پا مــ ـي‌زد ولـ ـي هرگـــ ـز نپرسيدم چــــــ ـرا
در پـــــ ـس ناكاميــ ــم تقديـــ ـر جاپايـــــ ـي نداشت

شعـــــ ـرهايم مي‌نوشتم دستهايــ ـم خستــ ــه بود
در شب باراني‌ات يك قطـ ـــ ـره خوانايــ ـي نداشت

ماه شب هم خويش مــ ـي‌آراست با تصويـ ـ رِ ابــ ـر
صورت مهتابــ ـي‌ات هرگــــ ـز خـ ـودآرايـ ـي نداشت

حرفهـــ ـاي رفتنت اينقــــ ـدر پنهانـــــــــ ـ ـ ـي نـ ــبود
يا اگــر هم بود ، حرفـ ـ ـي از نمي آيــ ـ ـ ـي نداشت

عشــ ـ ـق اگر ديــ ـروز روز از روز‌گــ ــارم محــ ـ ـو بود
در پـــ ـ ـ ـسِ امروز‌ها دیـــــ ـروز، فردايــ ـــي نداشت

بي تواما صـــ ـورت ايـ ـن عشـ ـق زيبايــ ـ ـي نداشت
چشمهايت بس كــ ــه زيبــ ـ ـا بود زيبايـ ـ ـ ـي نداشت

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | شنبه 16 دی 1391 |

گارسون : چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
 مشتری : لطفا یک چای !
گارسون : چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟ 
مشتری: سیلان لطفا
گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا
گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر غلیظ شده لطفا
 گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟
مشتری: لطفا شیر گاو.
 گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟
مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم بهتره
 گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟
مشتری: با شکر
 گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟
مشتری: با شکر نیشکر لطفا
 گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟
مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید
گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟
مشتری: آب معدنی
 گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟
مشتری:
ای بمیـــــــــــری الهــــــــی!!
 ترجیح میدم از تشنگی بمیرم فقط به شرط اینکه تو خفه شی و گورتو گم کنی

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 14 دی 1391 |

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم:
تنهاییت برای من …
غصه هایت برای من …
همه بغضها و اشکهایت برای من ...
بخند برایم بخند...
آنقدر بلند...
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…
صدای همیشه خوب بودنت را...
دلم برایت تنگ شده...
آهـــــــــــــای تو ...

 

"دوستت دارم"

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 14 دی 1391 |

هیچکس باور نمیکند

که من

به خاطر صدایی که

دوباره بشنوم

در کوچه های شبانه

تلف شدم... مردم...

تو صدای دل انگیز پیانویی بودی

که در یک شب مهتابی

در کلبه ای مجهول به گوش می رسید

هیچ کس باور نمیکند



که من

به خاطر….

 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 12 دی 1391 |

                       سلام به همه ی شما دوستای گلم

                       سال نوی میلادی رو به تک تکتون تبریک میگم مخصوصا

                                به ارمنی ها و مسیحی های عزیزی که چه

                 در ایران و چه در خارج از کشور الان دارن این مطلب رو می خونن.

                          امیدوارم امسال بابانوئل واستون به جای کادوی زیبا

                                                تقدیر زیبا هدیه بیاره ...

                                                 یک دنیا خوشبختی

                                                    یک عشق الهی

                                                   یک عمر سلامتی

                                               یک بغل آرزوهای رنگی

                                        یک کریسمس سرشار از شادی

                                    یک سال پراز موفقیت و اتفاقای خوب

                                                    و از همه مهمتر

                                           یه دل آسمونیه همیشه پاک

                                   تقدیر خوب رو الان نمی تونین حس کنین

                           اما در آینده می فهمین بهترین آرزو رو براتون داشتم.

                                                دوستون دارم...

                       مواظب خودتون باشین...به خدا میسپارمتون...

                                      

 

                                                           

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 12 دی 1391 |

                                  

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | سه شنبه 12 دی 1391 |

ریشه ی لغوی کریسمس

واژه کریسمس (به انگلیسی: Christmas)‏، به معنای «مراسم عشای ربانی (مَس) در روز مسیح» در حدود سال ۱۰۵۰ میلادی به صورت واژه Christes maesse در انگلیسی قدیم به معنی «جشن مسیح»، وارد زبان انگلیسی گردید و محققان معتقدند، گونه کوتاه‌تر آن یعنی Xmas شاید در قرن سیزدهم برای نخستین بار به کار رفته باشد. واژه قدیمیتر «یول» (Yule) احتمالاً از واژه آلمانی jōl یا انگلوساکسونی geōl که به جشن انقلاب زمستانی اشاره دارد، مشتق شده‌است. واژه‌های متناظر در دیگر زبانها چون، نَویداد (Navidad) در اسپانیایی، ناتاله (Natale) در ایتالیایی و نوئل (Noël) در فرانسوی، همگی معنای «میلاد» را تداعی می‌کنند و واژه آلمانی «وایناختِن» (Weihnachten)، به معنی «شب تقدیس‌شده» می‌باشد.

بابانوئل

در سده چهارم میلادی، یکی از اسقف‌های آسیای صغیر (ترکیه امروز) به خاطر رفتار مهربانانه اش با کودکان شهرت یافت. این شخص که بعدها به سنت نیکولاس (نیکولاس قدیس) شهرت یافت، در نقاشی‌های قرون وسطا و عصر رنسانس به شکل مردی بلند بالا با چهره‌ای جدی و نجیبانه نشان داده شده‌است و تا حدود قرن شانزدهم، جشن مخصوص او در روز ششم دسامبر در سراسر اروپا برگزار می‌گردید، اما از آن پس، این جشن، تنها به پروتستان‌های هلند منحصر گردید. مهاجران هلندی که به آمریکای شمالی کوچ کردند، این رسم را با خود به آن کشور بردند و در آنجا بود که نام او به سانتا کلوز (به انگلیسی: SANTA CLAUS)‏ تغییر یافت.

آیین های کریسمس

برگزاری کریسمس در کشورهای مختلف مسیحی بنا به سنت و رسم و رسوم آنان، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارد. اما مشترکات این مراسم این است که: مسیحیان برای جشن گرفتن میلاد عیسی مسیح به کلیساها می‌روند، در منزل یک درخت کاج را تزیین و چراغانی می‌کنند و در خیابان‌ها و کوچه‌ها دسته‌دسته سرودهای پرستشی و شکرگزاری اجرا می‌نمایند.

درخت کریسمس

امروزه در تمام جهان درخت سرو نماد مهم کریسمس است. اما درخت سرو در آئینهای پاگان و فرهنگ قدیم ایران نیز بسیار مهم بوده و درخت جاودانگی تلقی می شده است هنوز در بسیاری از نقاط ایران به درخت سرو با نگاه تقدس نگاه می شود داستان درخت سرو کاشمر-سرو کشمر و بریده شدن آن بدستور خلیفه عباسی یکی از مطالب تاریخی در مورد تقدس درخت سرو است در خراسان و بطور مشخص در زیبد درخت سروی وجود دارد که در یکصد سال گذشته بارها بخاطر رفتار مردمان سنتی و نوگرایان بر سر تقدس درخت درگیری بوجود آمده است.در اکثر شهرهای قدیمی آسیای میانه هنوز هم بر درختان سرو روش و یا تکه پارچه ای گره می زنند به امید اینکه گره از مشکل آنها گشوده شود و به آرزوی خود برسند.

 

تاریخچه ی جشن کریسمس

در دوران ما قبل تاریخ، مردم سرزمین‌های مختلف، فرا رسیدن نیمه زمستان را – که شب‌ها به تدریج کوتاه می‌شد و طول روزها افزایش می‌یافت - با آتش افروزی و آیین‌های قربانی و مراسم سنتی جشن می‌گرفتند. رومیان، این روزها را جشن " ساتورنالیا "، می‌نامیدند و در ماه دسامبر، چند هفته را به شادمانی و قمار بازی می‌گذراندند. قبایل ژرمن شمال اروپا نیز نیمه زمستان را با عیش و نوش و مراسم مذهبی جشن می‌گرفتند. جامعه مسیحیت اولیه، میان تاریخ واقعی میلاد عیسی مسیح و مراسم مذهبی بزرگداشت این واقعه، فرق می‌نهاد. در دو قرن نخست پیدایش آیین مسیحیت، بازشناسی تاریخ زادروز شهدای مسیحی و به پیروی از آن، عیسی، با مخالفتهای بسیاری در بین پیروان این آیین روبرو شد. عده بسیاری از پدران کلیسا، نظرات نیشدار و کنایه‌آمیزی در خصوص برپایی جشن تولد افراد در ادیان پاگانیسم (آیینهای دگرکیشی یا چندخدایی) داشتند و در واقع از دید کلیسا، این روزِ جانسپاری قدیسان و شهدا بود که می‌بایست به عنوان روز واقعی به دنیا آمدن آنان، گرامی داشته شود. منشا دقیق انتخاب روز ۲۵ ماه دسامبر به عنوان میلاد عیسی مسیح در پرده‌ای از ابهام قرار دارد و تاریخدانان در مورد آنکه مسیحیان از چه زمانی شروع به برپاداشتن جشن میلاد مسیح نمودند، راسخ نیستند. گرچه اناجیل چهارگانه در عهد جدید، تولد عیسی را با جزئیات شرح می‌دهند، ولی هیچ تاریخی در آنها ذکر نشده‌است.روز ۲۵ دسامبر، برای نخستین بار در سال ۲۲۱ پس از میلاد، در نوشته‌های یای سکستوس ژولیوس آفریکانوس (اولین تاریخنگار مسیحی) به عنوان روز تولد مسیح، انعکاس یافته و بعدها به طور فراگیر در عالم مسیحیت پذیرفته شده‌است.

اما بیشتر محققان معتقدند که این روز در امپراتوری روم جایگزینی برای جشن «روز تولد خورشید شکست ناپذیر» (dies solis invicti nati) که در هنگامه انقلاب زمستانی به عنوان نماد نوزایی خورشید، به دور افکندن زمستان و ندای تولد دوباره بهار و تابستان برگزار می‌شد، رایج گردید و در واقع کریسمس، صورت «مسیحی شده» این جشن است. پیش از پذیرفتن آیین مسیحیت به عنوان دین رسمی روم در قرن چهارم میلادی، رومیان هر ساله در روز ۱۷ دسامبر در جشنی به نم ساتورنالیابه سیاره کیوان (ساتورن)، ایزد باستانی زراعت، احترام می‌نهادند. این جشن تا هفت روز ادامه میافت و انقلاب زمستانی را که طبق گاهشماری یولیانی باستان حدوداً در ۲۵ دسامبر واقع می‌شد، شامل می‌گردید. هنگام عید ساتورنالیا، رومی‌ها اقدام به برپاداشتن جشن و سرور، به تعویق انداختن کسب و کار و منازعات، هدیه دادن به همدیگر و آزادکردن موقتی برده‌ها می‌نمودند. همچنین آیین رازآمیز میترائیسم، بر پایه پرستش ایزد باستان ایران زمین،میترا، در سرزمینهای تحت فرمانروایی روم باستان اشاعه زیادی یافته بود و بسیاری از رومیان، رویداد بلندتر شدن روزها به دنبال انقلاب زمستانی را با شرکت کردن در مراسمی به منظور بزرگداشت زادروز میترا، در ۲۵ دسامبر جشن می‌گرفتند. این جشنها و سایر مناسک تا اول ژانویه ادامه میافت که رومیان این روز را نخستین روز ماه و سال جدید می‌دانستند.

کلیسای کاتولیک روم روز ۲۵ دسامبر را به عنوان زادروز مسیح برگزید تا به مراسم پاگانیسم در آن زمان معنا و مفهوم مسیحی بخشد. برای نمونه، کلیسا جشن زادروز میترا خدای نور و روشنایی را با جشن بزرگداشت زادروز عیسی که عهد جدید او را نور و روشنی جهان می‌نامد، جایگزین نمود. کلیسای کاتولیک با این امید که پیروان آیین میترا را به آیین مسیحیت وارد کند، به انها اجازه داد تا به عنوان بزرگداشت زادروز مسیح به برگزاری جشن و سرور خود در تاریخ معین شده پیشین ادامه دهند.

(منبع:ویکی پدیا)

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 10 دی 1391 |

اگه وقتی می خنده خوشگل تر میشه...

اگه لباسش خیلی بهش اومده...

اگه خطش محشره...

اگه صداش بی نظیره...

اگه ازبودن در کنارش لذت می برید...

اگه بتون آرامش میده حتی از پشت تلفن...

اگه خیلی راحت میتونه غافل گیرتون کنه...

اگه دوست دارین سربه سرش بذارین که بهتون بگه دیوونه...

اگه بهش میگین رفتم که نرو رفتنش رو بشنوین...

اگه مهربونه...اگه ماهه...اگه خوبه...

اگه دستای گرمشو دوست دارین...

اگه دوست دارین سر روشونه هاش بذارین...

اگه واقعا می خواینش...

اگه دوستش دارین...

پس بهش بگین...بخدا دیر میشه ها...


 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 10 دی 1391 |

بغض هایت را برای خودت نگهدار ، گاهی ” سبک ” نشوی ” سنگین ” تری . . .

....

 

” دل ”
اتفاقی ترین اشتباه دنیاست !
بسته میشود آنجا که نباید ؛ کنده میشود از جایی که نباید . . .

....

همه مرا به خنده های باصدا می شناسند ؛
این بالش بیچاره ، به گریه های بی صدا . . .

....

از اینجا احمق بودنت شروع میشود.وقتی موجود دیگری را بیشتر از خودت دوست داری . . .

....

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست ، بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبور میشی آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی

....

 

من به هیچ دردی نمی خورم . . .
این درد ها هستند که چپ و راست به من می خورند . . .

....

یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم ،به هرحال ممنون از مشتت . . .

....

آهسته گفت : ” خدا نگهدارت ”
در را بست و رفت . . .
آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشان را به گردن ” خدا ” می اندازند !

....

 

کاش همون طور که از شکستن تکه ای شیشه برمیگردی و نگاش می کنی. . .

وقتی دل منو شکستی برمی گشتی فقط نیم نگاهی می کردی. . .

....

نه به پدرم رفته ام !
نه به مادرم !
من چندیست . . .
بر باد رفته ام !

....

ساعتها به این می‌ اندیشم که چرا زنده ام هنوز ؟ مگر نگفته بودم که بی تو می‌ میرم ؟ خدا یادش رفته است مرا بکشد یا تو قرار است برگردی ؟

....

این عشق برای من هیچ نداشت ، اما گلهای بالشم را “باغبان ” خوبی بود اشک های هر شب من . . .

....

مدتیــــست دلم شکســــته از همان جای قبلـی … !
کاش میشد آخر اسمــت نقطه گذاشت تا دیگر شــــروع نشوی … !
کاش میشـــــــد فریاد بزنم : “ پایــــــان ”
دلم خیـــــــلی گرفته اســـت…
اینجا نمیتـــــوان به کسی نزدیـــــــک شـــــــد…
آدمهـــا از دور دوست داشتــــنی ترنــــد…

....

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

ازدوستی شکستو

از سادگی خیانت...

....

هرکس جای من بود می برید...اما من هنوز هم می دوز.م...چشم امید به راه...

....

وقتی دلم رو شکستی احساس کردم بیشتر دوست دارم...

چون حالا دلم چند تیکه داره که هرکدوم جداگونه تورو دوست داره

.... 

تو کیستی ؟ هان ؟
یادم آمد !
تو همانی که روزی با پاهایت آمدی و نماندی و رفتی !
و من . . .
من همانم که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندم . . .

....

 

اگر باشی عذاب میکشم ، اگه نباشی تمام درد های این دنیا را میکشم . وای که هم بودنت ، هم نبودنت مرا عذاب میدهد . وای بر من . من را چه می شود و چه شده است . باید کمی با خودم خلوت کنم . راستی خلوت من را کسی ندیده است .

....

برای شکستن من یه اخم کافیه ، نیازی به فریادت نیست ، واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه ،نیازی به قهر نیست ، برای مردنم حرف رفتنت کافیه ، نیازی به انجامش نیست . . .


 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 8 دی 1391 |

نیمکتِ با هم بودنمان تنهاست؛
من، دل نشستن ندارم؛
تو، دلیل نشستن ...!


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 6 دی 1391 |

ز تمــــــــــــــ ـ ـام بودنـ ـ ـی هـــــــ ـ ـا تو یکـــــــــــــــ ـ ـی ازآن مـــــــــــــــــ ـ ـن بـ ـاش

                                            کـــــــــــ ـ ـه بــ ـه غیـــــــــــ ـ ـرباتو بـــــــــ ـ ـودن دلــــــــــــــ ـ ـم آرزو نـــــــــــ ـ ـدارد

              

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 30 آذر 1391 |

 


 
سلام همگی بچه ها...از طرف خودم و تمامیه بچه های یه جای باحال واسه آدمای باحال یلدارو تبریک میگم بهتون

 

 

 

http://www.irannaz.com/user_files/L135560135159.jpg

 

 

 

      به صد یلدا الهی زنده باشی / انار وسیب وانگورخورده باشی
اگریلدای دیگرمن نباشم، تو باشی وتو باشی وتو باشی
پیشاپیش یلدات مبارک

 


************* اس ام اس شب یلدا *************

 

مهم نیست هندونه ی شب یلدات شیرین نباشه
یا انارات ترش از آب دراد
یا کدو تنبلی که بار میذاری بیمزه بشه
یا چند تا از گردوهایی که می شکونی پوک باشه
مهم اینه که کسی داری که یلدا رو بهت تبریک بگه

 

 

 

************* اس ام اس شب یلدا *************
 

بقیه متنای قشنگ و پیامک ها توی ادامه مطلب

 

 

 


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 30 آذر 1391 |

برای دل من همیشه "تو" خواهی ماند...

حتی اگر مخاطب تمامی نوشته هایم "او" شوند...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 30 آذر 1391 |

می دونی بزرگترین درد دنیا چیه؟؟؟

این که بدونی بزرگترین پناهت یه پناه دیگه هم داره...

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 29 آذر 1391 |

بـ ـ ـودم...دیــــ ـ ـدم با دیگــ ـری شــ ـ ـاد تری رفتــ ـم...

 

من با کناری ات کنــ ـار نمی آیـ ـم...کنـــ ـ ـار مــ ـی روم...

 

آدم دلتنـــ ـگ حــ ـرف حالیــ ـش نمــ ـی شود...لطفــ ـا برایــ ـش فلسفــ ـه نبــ ـافیـــ ـد

 

کســ ـی دست هایــ ـت را نمــ ـی گیـ ـرد...در جیبــ ـت بگـــ ـذار...شایــ ـد خاطــ ـره ای تـــ ـه جیــ ـب مانــ ـده باشــ ـد که هنــ ـوز گــ ـرم است...

 

خنجــ ـری از پشت در قلبــ ـم فــ ـرو رفت...برگشتـــ ـم و کســ ـی جـــ ـز تـــ ـو نبــ ـود...

 

در خــ ـیال دیگــ ـری مــ ـی رفت و مــ ـن چــ ـه عاشقانـــ ـه کاســ ـه ی آب پشت ســ ـرش خالــ ـی مــ ـی کــ ـردم...

 

"چــــ ـه خـ ـوش خیــ ـال است...آن کــ ـس که تمـ ـام خیــ ـال مــ ـن است"

 

فلاسفــ ـه در بــ ـاره ی عشــ ـق خیلــ ـی چیـــ ـزهــ ـا گفتنــ ـد...امــ ـا منطــ ـق هیـــ ـچ یک بــ ـه پای تــ ـو نرسیـــ ـد...رفتــ ـی و گفتــ ـی :همینـــ ـه کــ ـه هســ ـت...

 

شکستــ ـه مــ ـی شــ ـوم وقتــ ـی تــ ـو مخــ ـاطب خاصــ ـم باشــ ـی و مخــ ـاطب خاصــ ـت دیگــ ـری...

 

مخاطــ ـب خاصــ ـم بــ ـه زیبــ ـایــ ـی یــ ـک لبخنــ ـد رهایـــ ـم کـــ ـرد...و مــ ـن عــ ـاشقانـــ ـه های بــ ـی مخــ ـاطبم را بـــ ـه حــ ـراج گـــ ـذاشتــ ـه ام...

 

مـــ ـدام گفتــ ـی خیالـــ ـت تخــ ـت مــ ـن وفــ ـادارم...ومـــ ن چـــ ـه ساده لوحــ ـانه خــ ـیالم را تختـــ ـی کـــ ـردم بـــ ـرای عشــ ـق بــ ـازی تــ ـو بــ ـا دیگــ ـری...

 

دلـــ ـم بچگــ ـی مــ ـی کنــ ـد...پشت شیشــ ـه ی کـــ ـدام مــ ـغازه پا بکــ ـوبم تــ ـا برایـــ ـم آرامــ ـش بخــ ـرند؟؟!

 

چــ ـه فرقــ ـی مــ ـی کنــ ـد چـــ ـه کســ ـی می گــ ـوید نـــ ـوش؟؟!قهــ ـوه و زنــ ـدگـ ـی و ویسکــ ـی همــ ـه تلخــ ـند...

 

تنهــ ـایــ ـی مقــ ـدس تراز بــ ـودن بــ ـا تن هــ ـاییست کــ ـه  روحشــ ـان با دیگــ ـریست...

 

دلتنگــ ـم و ایــ ـن نیــ ـاز بـــ ـه هیــ ـچ جملــ ـه ی عاشقــ ـانه ای ندارد...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

من
تصوراتم از تو
با " کــــــــاش " گره خورده
تـــو ،
توقعاتت از من
با " بایـــــــــد" ...


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

نیمکتِ با هم بودنمان تنهاست؛

من، دل نشستن ندارم؛

تو، دلیل نشستن باش ...!


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

ترک میکنم و تنهایت میگذارم...

تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای...

صادقانه دروغ گفتن...

خالصانه خیانت کردن...

و عاشقانه بی وفایی کردن...

و هر چه بیشتر خودت را از چشمم انداختن..!!!!

"لایق اعتمادی"

و چه حس پوچی بود این که میپنداشتم...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

مـــــــــــــرد است دیگر…

گاهی تند میشود و گاهی عاشقانه میگوید...

مـــــــــــــرد است دیگر...

غرورش آسمان و دلش دریاست…

تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد…؟

تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده…؟

تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش…؟

مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد...

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

بمانی یا نمانی

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به آن نمـے رسد.:


دلــــــــــــــم.....!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 29 آذر 1391 |

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست

                                           گریـــه ای شد بر فراز آرزو هایم نشست

من نگاهت را کشیدم روی تاریـــــخ غـــــزل

                                           تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | دو شنبه 27 آذر 1391 |

نترس از هجوم حضورم...

              چیزی جز تنهــــایی مطلق با من نیست...

                          

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 26 آذر 1391 |

تو غربتی که سرده                   تموم روز و شب هاش

غریبه از من و ما                       عشق من عاشقم باش

عشق من عاشقم باش            که تن به شب نبازم

با غربت من بساز                      تا با خودم بسازم

تو خواب عاشقا رو                     تعبیر تازه کردی

کهنه حدیث عشقو                     تفسیر تازه کردی

گفتی که از تو گفتن                   یعنی نفس کشیدن

از خود گذشتن من                     یعنی به تو رسیدن

قلبتو عادت بده                           به عاشقانه مردن

از عشق زنده بودن                   از عشق جون سپردن

وقتی که هق هق عشق         زجه ی احتیاجه

سرجنون سلامت                       که بهترین علاجه

عشق من عاشقم باش            اگرچه مهلتی نیست

برای با تو بودن                         اگرچه فرصتی نیست

عشق من عاشقم باش            نذار بیفتم از پا

بمون با من که بی تو                نمیرسم به فردا

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 26 آذر 1391 |

او کـــ ـه می رود نمــ ـی دانـــ ـد ...

    امــ ـا منــ ـی کــ ـه بــ ـدرقه مـــ ـی کنـــ ـم خــ ـ ـوب مــ ـی دانــ ـم کــ ـه کاســ ـه ی آب معجــ ـزه نمــ ـی کنــ د

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | یک شنبه 26 آذر 1391 |

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | شنبه 25 آذر 1391 |


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

آقایان، آقا پسرها، مردان مجرد و متاهل، افراد ذکور جامعه ...

آیا تاکنون با خود اندیشیده اید که به چه دلیل خدمت مقدس سربازی اجباریست ؟

چرا از قدیم و ندیم گفته اند که تا خدمت نروی مرد نمی شوی ؟!

چرا اکثر مردان موفق، عامل اصلی این موفقیتشان را از سالهای خدمت سربازی می دانند ؟!

چرا درصدی از خانواده های دختردار حاضر نیستند به پسری که هنوز خدمت نرفته دختر بدهند ؟!

و چرا اکثر پسرهایی که قبل از سربازی رفتن زن می گیرند در آینده با مشکلاتی مواجه می شوند؟!

هدف از طرح این سوالات، آماده کردن ذهن شما خوانندگان محترم جهت پی بردن به عمق فاجعه میباشد !


پاسخ تمام سوالات فوق در یک جمله خلاصه می شود و آن این است که (خدمت سربازی یک دوران آموزشی و تمرینی است جهت آشنایی هر چه بیشتر و بهتر آقایان مجرد با زندگی زناشویی !) بله، درست شنیدید. شباهت های انکار ناپذیر میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی آنقدر زیاد است که از دیرباز، در اکثر کشور های دنیا خدمت سربازی اجباری را قرار دادند تا تمام افراد ذکور جامعه، قبل از افتادن به دام ازدواج (ببخشید ! منظورم قبل از متاهل شدن بود) برای فرضا 2 سال طعم زندگی مشترک را بچشند تا در سالهای آینده، زیاد احساس رنج و عذاب نکنند !

و اما شباهتهای میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی برای آقایان :


برین ادامه مطلب و بخندین فقط...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 24 آذر 1391 |

دانشمند جوان ایرانی، با تصدی کرسی استادی دانشگاه پرینستون- جایگاهی که پس از انیشتین در اختیار فرد دیگری قرار داده نشد- دنیا را با این سوال مواجه کرده است که آیا انیشتین بعدی، یک ایرانی خواهد بود؟؟!

 

نیما ارکانی حامد در حال حاضر استاد دانشگاه هاروارد و دارای کرسی استادی در دانشگاه پرینستون است. این کرسی از سال 1933 تا 1955 در انحصار آلبرت انیشتن بوده است.

 

پس از اعلام نظریه عملکرد جهان ارکانی، از او دعوت شده که در طرح تونل شتاب دهنده سوئیس (LHC) که با هزینه بالغ بر 5 میلیارد دلار ساخته شده، رهبری آزمایش ها را بر عهده داشته باشد.

تلاش نظریه ابر ریسمان که اخیرا اعلام شده، در این است که توضیح دهد ذرات، کوچکترین ماده تشکیل دهنده مواد نیستند بلکه حلقه های مرتعشی که ریسمان نامیده می شوند، کوچکترین بخش به حساب می آیند.

دکتر ارکانی با تکمیل این نظریه عقیده دارد که این ریسمان ها در 11 بعد در حال ارتعاش هستند که ما فقط 3 بعد از آن را می توانیم مشاهده کنیم، وجود بعد دیگری هم به نام بعد زمان به اثبات رسیده و تا به امروز در مورد 7 بعد دیگر توضیح کاملی ارائه نشده است.

ارکانی به همراه دو فیزیک دان دیگر به نام های دیموپلوس (Dimopoulos) و والی(Dvali) در مورد این ابعاد نظریه ای ارائه کرده اند که می گوید این ابعاد بزرگتر از آن چیزی هستند که تاکنون تصور می شود و از آن جایی که تنها نیروی گرانش بر آنها اثر می گذارد، قابل دیدن نیستند.

تئوری دکتر ارکانی که به همراه دو فیزیکدان دیگر معرفی شده به عنوان مدل (Arkani-Dvali-Dimopoulos)

ADD شناخته می شود.

اکنون ارکانی و همکارانش امیدوارند بتوانند به کمک شتاب دهنده هاردن (LHC) مدل خود را اثبات کنند. اثبات این نظریه می تواند تحول بسیار بزرگی در فیزیک ذرات به وجود بیاورد.

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | جمعه 24 آذر 1391 |

                                                   آدمک آخـــــ ــر دنیـــــ ـاست بخنــــ ـ ــد

                                                                          آدمک مرگ همیــــــ ـ ـن جاست بخنـــ ـ ــد

                                                   دست خطــــ ـی که تورا عاشــ ـ ـق کرد

                                                                           شوخــــ ـی کاغـــــ ـ ـذی ماست بخنـــ ـ ــد

                                                   آدمک مست نشــــ ـوی گریــ ـه کنـــ ـی

                                                                           کـــــ ـ ـل دنیـــــ ـا سـ ـراب است بخنـــ ـ ــد

                                                   آن خــــ ـ ـدایـ ـی کـ ـه بزرگش خوانــ ـی

                                                                           بــ ـه خـ ـدا مثـ ـل تو تنهـــ ـاست بخنـــ ـ ــد

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | پنج شنبه 23 آذر 1391 |

سهم من از شب یلدا شاید…
قصه ای از غصه و انار سرخی که پر از دلتنگی ست...
غم هایم بلند همانند شب یلداست...

!...یلدایت مبارک...!


امشب جایی نری میخوام بشمرمت

جوجو یلدات مبارک


یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست...

شب یلدا مبارک!


                                                   باور به نور و روشنایی است
                                                  که شام تیره ،از دل شب یلدا
                                         جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد
                                                       
       یلدایتان مبارک


تو میری و من فقط نگاهت می کنم ، تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم ، بی تو یک عمر

فرصت برای گریستن دارم ، اما برای دیدن تو همین یک لحظه باقیست ،

تا یلدایی دیگر انتظارت را خواهم کشید . . .


چند ساعت بیشتر به آخر پاییز نمونده، جوجه هاتو شمردی عایا!؟


روی گل شما به سرخی انار ، شب شما به شیرینی هندوانه ، خندتون مانند پسته و

 عمرتون به بلندی یلدا .

شب یلدا مبارک


هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی
روزهایتان پر فروغ
شبهایتان ستاره باران!

 


                   میان دوستان افتاده ای تک / رخت هندونه ،زلفت عین پشمک!
                      برایت می زنم اینک پیامک / شب یلدای تو ای گل! مبارک!


 

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را

باید جشن گرفت

 یلدایتان مبارک.


                           شب یلدا کنار یار بودی
                                                                 به او دلبسته و بیمار بودی
                            شپش هایش گرفتی از سر شب
                                                                 تو ِ نادان مگر بیکار بودی؟


تنها چند دقیقه ناقابل مى تواند از یک شب عادى، شب یلدا بسازد؛

 ولى با هم بودن است که آن را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار شده است.


شب یلدا عزیزه هندوانه

اگرچه ترش و لیزه هندوانه !

بهایش را چو پرسیدم ز یارو

بگفتا هیس ! جیزّه هندوانه !


فریاد کشیده هر دو جیبم جانسوز / با دیدن نرخ هندوانه دیروز

یلدا تو کمی دیر تر امسال بیا / یارانه برای تو ندادند هنوز !


قیمت پماد سوختگی شب یلدا(چله)خیلی خیلی بالا میره..

  اگه نگرفتی زود تر بخرش

شاید هندوانه ای که گرفتی سفید در بیاد هااا
اون وقت لازمت میشه!!!


 

رفتم شب یلدا به سراغ حافظ / تا حال مرا کند برایم محرز

گفتم که شود بهتر از این احوالم ؟ / دیوان به زبان آمد و گفتا هرگز !


آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!

بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی

بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی

بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی

فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟

جوجه ها را بعدا با هم میشماریم  . . .


با سلام، اگر در صحت و سلامت به سر می برید،

لطفا به این شماره پیامک خالی بفرستید

طرح سر شماری جوجه های آخر پاییز!


آری امشب شب یلدا است.....
شب فال.....
شب عشق.....
شب هندوانه.....
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک


من بلندای شب یلدا را
تا خود صبح شکیبا بودم
شب شوریده ی بی فردا را
با خیال تو به فردا کردم
چه شبی بود !؟
عجب زجری بود !؟
غم آن شب که شب یلدا بود...


شب یلداست
دلم در خواب پروانه شدن بود
ولی افسوس
دلم در اوج رفتن روبه شمعی سوخت و من نالان
کنار سفره ای از عشق خالی ...
شبی مایوس و سرگردان دارم امشب...


تو خوبی

تو گلی

عزیزمی

خیلی دوست دارم

زندگی منی

...

اینم از هندونه ی شب یلدا...بذارش تو یخچال خنک شه


                سلامـــــــــــــــــــ دوستــــــای خوبـــــــــــــــــــم

             شب چلتون پرستاره و به یا موندنــــــــــــــی

                   

                                                     

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

گاهی 

 

حس میکنم روی دست خدا مانده ام!!

 

خسته اش کرده ام...

خودش هم نمیداند با من چه کند!!

 

 

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

دلتنگی...
 
دلتنگي نه با قلم نوشته مي شود،

نه با دکمه های ســــــرد کيبورد ....

دلتنگي را با اشک مي نويسند!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

کافیست کسی اسمم را صدا بزند...

بعد از اسمم ویرگول بگذارد..!

کمی مکث کند و بگوید:خوبی؟؟!

آن وقت هیچ نمی گویم ...

فقط از گریه منفجر می شوم!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

           دیگــر نـه از حــادثــه خبـــرى هسـت...
                               

                             و نــه از اعجــاز چشــم هـــاى آشنــا ...
 

   از دلتنگــى هـــایــم كــه بگــذریــم ،
                

                      تنهـــایــى تنهـــا اتفـــاق ایــن روزهـــاى مــن اسـت!!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

کجایی ؟؟!

        کجایی ؟؟!

                کجایی ؟؟!

                           کجایی ؟؟!

                                کجایی ؟؟!

 

نذار تنها بمونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم..!

نمی خوام !!

           نمی خوام !!

                      نمی خوام !!

      از این دوری بخونم...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

در آتش رهایم ، خدا شاهد است !

به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !

شب است و دل و بیکسی ، وای من !

به درد آشنایم ، خدا شاهد است !

دگر صبر و تابی ، دگر طاقتی

نمانده برایم ، خدا شاهد است !

دلم میگدازد در آتش ، دریغ !

به غم همنوایم ، خدا شاهد است !

شکسته است آیینه های مرا

غم دیر پایم ، خدا شاهد است !

رسیده است تا نا کجا ، نا کجا

طنین صدایم ، خدا شاهد است !

بگو جان ما را ز غم چاره چیست ؟

اسیر بلایم ، خدا شاهد است !

به شعر غریبم به شبهای غم

ترا میسرایم ، خدا شاهد است !


نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

                          تنها نشسته ام...

            چای مینوشم، و بغض می کنم !
                                              

              هیچکس مرا به یاد نمی آورد !
 
      این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !

                                 و من ...

        
  حتی آرزوی یکی نبودم ...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |


گاهی دلم می خواهد همه چیز تار و خاکستری نباشد ...

سفید باشد... یا حداقل آبی...

گوش هایم را بگیرم و آرام آرام پیش روم...

دلم یک حس سرد می خواهد...

مثل وقتی که سرت را زیر آب می کنی و همه چیز در کندی زمان

و آبی مکان پیش می رود...

آرام آرام...

دلم آرامش می خواهد...

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق
بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !
آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟
تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟
تو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق
نمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومه
عاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !
نزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستاره
اون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو بر گردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!!

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

                        انتظــــــار تو کشیدم تا کـــــه برگردی دوبــــــاره

در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستـم

                        زیــــــر بــــــارون جدایـــی با خیــــال تو نشستم

پشت شیشه روز وشب،دل به بارون میسپارم

                         من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

انتظـــــــــار با تو بودن منـــو از پا درمیـــــاره
                        

                        ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام ببــــاره

نویسنده: محسن | موضوع: <-CategoryName-> | چهار شنبه 22 آذر 1391 |

تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم ..

می خوام بگم تو دنیای منی ..

می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..

می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

می خوام بگم شدی مجنون عشقم

می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !

می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه!!

می خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …

می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …

می خوام بگم مثل خرابه های بم خرابتم …

می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!

می خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !!

می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!

آخرین مطالب پست شده
√ افسانـــ ـه
√ نفرین
√ شکارچی
√ فقط محض خنده
√ لیست جدید ممنوع​ التصویر​ شده های ایران! (فقط بخند)
√ 14 روش کارامد برای خوشمزه کردن غذا!!!!
√ دکتر ناشی
√ عشق واقعی
√ سادگـــــــــــی...
√ چند نکته ی مهم
√ خدا وجود نداره!؟!!
√ پ ن پ های باحال تصویری
√ پیرمرد زبل!!!!!!!!!
√ چرا نباید به یک رستوران 5 ستاره رفت؟
√ به راستی راز دوستی در چیست ؟
√ داستانک زیبا و آموزنده شهسوار
√ داستانک زیبا و آموزنده از کوروش کبیر
√ من باور دارم …
√ به سلامتی همه پدرها
√ چکیده ای از کتاب این کارو نکن این کاروبکن